درمان به یاری هیپنوتیزم
به گزارش پی سی باران، آیا ناکنون از خود پرسیده اید چه تفاوت اساسی بین یک دانشمند که در حوزه پزشکی کار می نماید با دانشمندی که در مثلاً حوزه فیزیک کار می نماید وجود دارد؟ در نگاه نخست، یا به عبارت دیگر

نویسنده: حمید وثیق زاده انصاری
منبع:راسخون
آیا ناکنون از خود پرسیده اید چه تفاوت اساسی بین یک دانشمند که در حوزه پزشکی کار می کند با دانشمندی که در مثلاً حوزه فیزیک کار می کند وجود دارد؟ در نگاه نخست، یا به عبارت دیگر در نگاهی کاملاً مادی، موضوعات مورد مطالعه هر دو دانشمند از یک نوع است و مشابهت های فراوانی با هم دارند. مثلاً همان طور که فیزیکدان به مطالعه قوانین حاکم بر پدیده های مختلف طبیعی می پردازد یک پزشک هم به مطالعه قوانین مختلف حاکم بر بدن انسان که جزیی از این طبیعت است و از قوانین همین طبیعت تبعیت می کند می پردازد. از نظر فیزیک دان همیشه دو بار اکتریکی مثبت و منفی یک دیگر را جذب می نمایند و تحقق خلاف آن را انتظار ندارد. از نظر یک پزشک هم علائم یک بیماری شناخته شده خاص بلاتغییر است و انتظار ظهور علائم نوی برای آن بیماری ندارد. از این منظر می توان چنین پزشکی را همانند آن فیزیکدان، دانشمندی جبری به حساب آورد که یا اعتقادی به رخ دادن وقایعی در عالم پزشکی سوای آن چه در قالب های فیزیک و شیمیایی فورموله شده است ندارد یا به راحتی آنها را نادیده می گیرد و اهمیتی به آنها نمی دهد یا حتی بدون رسیدن به علتی بی اهمیتشان می شمارد. اما حقیقت این است که تفاوتی اساسی بین دو عالَم پزشکی و فیزیک وجود دارد. موضوع مورد آنالیز یا عمل، در پزشکی موجودی جاندار است در حالی که موضوعات مورد آنالیز در فیزیک بی جانند یا جنبه حیاتی آنها مورد نظر نیست. هدف پزشک، درمان بیمار است و برای رسیدن به این هدف به علم آموزی در این زمینه پرداخته است و مکانیسم بیماری و مکانیسم شفا را آموخته است و اکنون می خواهد آن علومی که در این رابطه فرا گرفته است را روی سوژه های بیمار خود پیاده کند. او چنین می کند و پیروز می گردد بیمار را درمان کند. اما اگر این پزشک مشاهده نماید که به طریقه های دیگری، که عمدتاً جنبه تجربی و مرتبط با روان دارند و به صورت کلاسیک و علمی دسته بندی و مطالعه نشده اند و احتمالاً ماهیتاً هم قابلیتی برای این کار ندارند، هم این بیماری درمان می گردد و بعضاً نتایج بهتری هم به دست می آید منطقی نیست که وجود عینی آن روش ها را صرفاً به علت عدم اطلاع از چگونگی عملکرد آنها انکار نماید. درواقع ضروری است دانشمندان علوم پزشکی خود را متقاعد نمایند که در حیطه ای وارد شده اند که صرفاً با یک ماشین مکانیکی سرو کار ندارند بلکه این ماشین مکانیکی دارای خاصیت کمتر شناخته ای به نام جان یا روان یا حتی روح است. درست است که انتظار نیست که یک پزشک، فلسفه هم بداند هم چنان که این انتظار در خصوص یک فیزیکدان یا هر دانشمند تجربی دیگر هم وجود ندارد، اما انتظار هم نیست که یک دانشمند چشمان خود را بر واقعیات عینی موجود ببندد. پس ناگزیر یک پزشک دانشمند باید قبول کند که بیش از بقیه دانشمندان به مسأله ای به نام جان و روان و روح نزدیک و بیشتر از بقیه با این موضوعات باید سرو کله بزند. امروزه بسیاری از روش های غیرکلاسیک درمانی مؤثر در شاخه ای تحت اسم پزشکی مکمل طبقه بندی می گردد. مسلماً اگر وجود درمانگری های روانی پذیرفته گردد باید در این شاخه جای داده گردد. یکی از مهمترین روش های درمانگری روانی، هیپنوتراپی یا استفاده از هیپنوتیزم یا هیپنوز در درمان بیماری هاست.
آن چه در ظاهرِ کارِ هیپنوتیزم به نظر می آید این است که با آمادگی سوژه، که ممکن است بیمار باشد، عملیات تلقین بر روی او صورت می گیرد تا به تدریج به حالتی از خلسه ای هوشیارانه که در آن هیپنوتیسم نماینده می تواند تلقین هایی را به او اعمال کند فرو رود. متأسفانه گاهی فکر جبری و ابزاری بعضی از علم زدگان حتی سعی می کند برای این گونه پدیده های روانی را هم توجیهی غیرروانی بیابد و مثلاً مسأله تلقین را از دیدگاه روانشناسانه خیلی پررنگ نماید. حقیقت این است که باید پذیرفت چیز ناشناخته ای به نام روان یا روح در کالبد فیزیکی موجودات جاندار به گونه ای مبهم و نه چندان قابل تعریف وجود دارد، و مهم تر از آن این که باید پذیرفت که حضور این چیز غیر قابل تعریف بعضاً بر عملنمودهای فیزیکی-شیمیایی این کالبد مؤثر است. البته همین طبیعت غیر قابل تعریف بودن این چیزِ موجود که در وجودش نمی توان شک کرد کافی است که غیر قابل پیش بینی بودن و بعضاً تکرار پذیر نبودن این تأثیرات را توجیه کند. اشکال در قصور علمی ما بر چیزی موجود است و نمی توانیم برای نپذیرفتن این قصور صورت مسأله را پاک کنیم. پس ناچاریم با این چیز و تأثیرات گاه غیر قابل پیش بینی اش کنار بیاییم. و جالب این جاست که درست همان زمانی که تصمیم به کنار آمدن با آن می گیریم و به وجودِ مؤثرش ایمان می آوریم تأثیرات آن برای ما بیشتر قابل پیش بینی می گردد و گویا آن چیز هم به ما رو می کند و اجازه بهره برداری بیشتر از خودش را برای درمان بیماری ها به ما می دهد. همین امر است که در هیپنوز به این صورت جلوه گر می گردد که برای مؤثر بودن این روش باید سوژه کاملاً به آن ایمان و اعتقاد د اشته باشد. در واقع آن چه در این روش، تلقین نامیده می گردد مستلزم آموزش سوژه به ایمان آوردن به موضوعِ این روش یا اصلاً به روان می باشد. از این نظر است که بسیاری اعتقاد دارند هیپنوتیزم در واقع چیزی جز خودهیپنوتیزم نیست که تلقین نماینده در آن تنها نقش یاری نماینده ای به سوژه را دارد تا وارد در خودهیپنوتیزم گردد. در واقع در این روش، سوژه اولاً به وجود روان و روحِ خود و به وجود قدرت آنها بر تأثیرگذاری بر مکانیسم های حیاتی بدنش ایمان می آورد و سپس آگاهانه، حتی اگر به ظاهر در حالتی خلسه گونه، از روان قدرتمند خود می خواهد یا حتی به آن دستور می دهد که عملیاتی درمانی یا یاری درمانی را روی بدنش انجام دهد. پس از آن، تأثیرات این تداخل روان منقاد شده بر بدن ظاهر می گردد. این روشی نو نیست و بشر از دیر باز گرچه نه به صورت عمومی به این روش پی برده بود و بعضاً از آن استفاده می نمود. مثلاً در هند قدیم و نو و هم حتی در قبایل عقب افتاده آفریقایی از این روش برای تسکین درد و هم معالجه بیماری های جسمی و روحی استفاده می شده و می گردد. متأسفانه بشرِ علم زده که دیرتر از انسان های ساده قبایلی به قابلیت های این روش پی برد و واقعیت آن را نمی توانست انکار کند سعی کرد توجیهاتی علمی برای آن دست و پا کند و مثلاً آن را خواب مغناطیسی نامید و نوعی خاصیت فیزیکی مغناطیسی را برای آن قائل شد تا بلکه به گونه ای آن را به دانسته های خود نزدیک کند در حالی که هیچ تأثیر مغناطیسی فیزیکی در این پدیده وجود ندارد.
همان گونه که گفته شد ما باید با پدیده موجود غیرقابل تعریف روح و روان به طور کامل کنار بیاییم تا بتوانیم از ثمرات آن بهره مند گردیم، و این یک واقعیت است چه آن را دوست داشته باشیم یا نه.
پدیده هیپنوز در حیطه موضوعات فراروانشناسی می گنجد. از بین این موضوعات بیش از همه همین هیپنوز است که به خاطر سادگی روش انجام آن عمومیت بیشتری پیدا نموده است و از سوی پزشکان هم بیشتر پذیرفته شده و کاربردی تر شده است. پدیده های دیگر فراروانشناسی درحال حاضر کمتر کاربردی هستند گرچه مطالعه آنها به وسیله محقق یا پزشک حداقل این فایده را دارد که ایمان و اعتقاد او به روان و روح و قدرت تأثیر گذارش را افزایش می دهد و او می تواند از پیامدهای عملی این اعتقاد در کار درمان خود بهره مند گردد. از جمله این پدیده های فراروانشناسانه، دستان شفا بخش است. به این معنی که معلوم شده است که پزشکان یا درمانگرانی که دارای اعتقادات عمیق تری به معنویات و مسائل روحی و مذهبی باشند و هم ایمان به تأثیر این اعتقاد خود در شفادهی بیمارانشان داشته باشند در درمان های معمول خود که عمدتاً با دستانشان انجام می گردد پیروزیت بیشتری کسب می نمایند. نمونه قابل ذکر دیگری از این پدیده های فراروانشناسی را بیان می کنیم. شیوه ای در عکسبرداری به نام شیوه کرلیان ابداع شده است که مبنای آن تخلیه الکتریکی در گازهاست و با ثبت این تخلیه های الکتریکی یا جرقه ها روی فیلم حساس یا وسایل نو دیگر می توان الگویی از مجموع این آثار تخلیه ای به صورت تصویری کلی به دست آورد. تصاویری که به این روش از موجودات جاندار به دست می آید به وضوح با تصاویر مربوط به موجودات بی جان تفاوت دارد. حتی تصاویر این چنینی مربوط به جانداران بیمار با تصاویر مربوط به همان جانداران در حالت سلامت فرق دارد. همین امر امروزه این روش را در بسیاری از مراکز درمانی به اسم شیوه ای از طب مکمل برای آنالیز آثار بیماری و بهبود، متداول نموده است. آن چه در این جا در رابطه با این روش مورد نظر است کاربرد آن در پزشکی مکمل که شاید هم چنان به تکرار پذیری و قابلیت پیش بینی پزشکی کلاسیک نباشد نیست بلکه ذکر این امر است که در تحقیقات کنجکاوانه (غیر پزشکیِ) این روش مشاهده شده است که تصویر قسمتی از موجود زنده که به تازگی قطع شده است همچنان به وضوح ثبت می گردد، چنان که گویا سیاله روان یا روح همچنان حتی پس از قطع عضو قالب اصلی خود را هنوز از دست نداده است. همین امرِ به ظاهر کوچک که شاید از لحاظ کاربردی به آن اهمیت داده نگردد اثبات بزرگی در وجود روح و روان را در خود نهفته دارد.
هم اکنون و هم درگذشته درمانگران و پزشکان و دندانپزشکانی بوده اند که از روش هیپنوز به جای روشِ به هر حال ریسکی بیهوشی پزشکی استفاده می نمایند روشی که بر خلاف روشهای بیهوشی کلاسیک تا به امروز نتیجه منجر به فوتی از آن گزارش نشده است. گرچه نه به طور جدی اما به هر حال در حال حاضر از هیپنوتیزم کم و بیش در محدوده وسیعی از درمان ها مثل تسکین، ترک اعتیاد، درمان ناهنجاری های روانی، یبوست حاد، و برطرف اضطراب استفاده می گردد. مسلماً هم چنان که در بالا بیان شد توسعه استفاده از هیپتوتراپی قبل از همت عالی و عملی نظام آموزشِ پزشکی احتیاج به افزایش ایمانِ آموزش دهندگان و آموزش بینندگان به نادیدنی ها دارد.
/ج
منبع: راسخون