چرا سلبریتی ها ارزش و احترام سابق را ندارند؟
به گزارش پی سی باران، شاید حالا باورش سخت باشد ولی زمانی ستاره های سینما به عنوان خدایانی بین انسان ها پرستش می شدند. مردم به آن ها به چشم الگو نگاه می کردند و به عنوان تجسمی زنده از رویای آمریکایی برایشان احترام قائل بودند. ستاره های سینما به شکل افرادی باشکوه، باکلاس و خارق العاده به تصویر کشیده می شدند که از دسترس افراد عادی خارج بودند، انگار به جهانیی دیگر تعلق داشتند که از جهانی ما سوا بود. برای بسیاری از افراد هدف آرمانی این بود که خودشان هم به بخشی از این جهان تبدیل شوند، ولی خودشان هم می دانستند که ممکن نیست.

حالا مفهوم سلبریتی به شوخی بی مزه، تاریخ گذشته و غم انگیزی تبدیل شده است که نکته خنده دارش جایی آن وسط گم شده است. این مفهوم صرفاً بهانه ای برای ساخته شدن هزاران میم در اینترنت است. بازیگران سینما به خاطر کوشش های ناشیانه یشان برای موعظه کردن، سوارشدن روی موج های فرهنگی و مردمی جلوه دادن خود مسخره و تحقیر می شوند، خصوصاً با توجه به این که دید به شدت بالا به پایینی نسبت به مردم دارند.
روز به روز عیب ها، کمبودها و حس های تزلزل سلبریتی ها بیشتر در معرض دید جهان قرار می گیرد. از یک طرف شخصی مثل سث روگن (Seth Rogen) را داریم که به شدت سعی دارد وانمود کند فعال سیاسی مطلع و دغدغه مند است و هر بار که کسی اشاره می نماید که چقدر رفتارهایش مسخره است و چقدر توی باغ نیست، کنترل خود را از دست می دهد و پرخاش گری می نماید؛ از طرف دیگر شخصی مثل مدونا (Madonna) را داریم که در وان حمامش که با شیر پر شده و گلبرگ های رز در آن پراکنده شده بودند نشسته بود و سعی داشت شرح دهد که چرا بین او و کارگر کارخانه ای که کمترین حقوق را می گیرد و روزانه باید بین سیر کردن شکم خانواده و گرم نگه داشتن خانه اش یک گزینه را انتخاب کند، فرقی وجود ندارد. از طرف دیگر شخصی مثل ران پرلمن (Ron Perlman) را داریم که موبایل دستش گرفته بود و در آن درباره یک لایحه سیاسی که درباره اش هیچ دانش یا درکی نداشت، غر می زد.
از همه بدتر، جا دارد به آن ویدئوی کذایی از گل گدات (Gal Gadot) اشاره نمود که در آن یک سری سلبریتی را دور هم جمع نموده بود تا وسط شیوع کووید 19، در حالی که بسیاری از مردم مطمئن نبودند آیا ماه بعد قرار است خانه ای برای زندگی کردن داشته باشند یا نه، آهنگ تصور کن جان لنون (John Lennons Imagine) را به شکلی ناشیانه و معذب نماینده بخوانند.
احتمالاً با مورد جی .کی. رولینگ هم آشنا هستید. او تصمیم گرفت با قشری از مردم که سال ها سعی داشت رضایت شان را جلب کند، وارد جنگ گردد و بدین ترتیب در اقدامی کم سابقه پیروز شد هم آن قشر و هم مخالفان شان را از خود بیزار کند.
دیگر از ویل اسمیت نگویم که با سیلی زدن به کریس راک، یک آبروریزی بزرگ برای خودش و خانواده اش و مراسم اسکار راه انداخت، چون بلد نبود یک جوک ساده را هضم کند.
می توانم تا مدت ها به مثال آوردن از سلبریتی هایی که آبروی خود را جلوی میلیون ها نفر بردند ادامه دهم؛ تازه بدون این که وارد زیرلایه های بسیار تاریک و جنایت کارانه هالیوود و افراد مشهور شوم.
حرف کلی من این است که زمانی پرستش سلبریتی ها جنبه ای بزرگ و قدرتمند از فرهنگ ما بود، ولی این روزها به نظر می رسد که خودش دارد به مرگ طبیعی می میرد. راستش را بخواهید، وقوع این اتفاق دیر یا زود اجتناب ناپذیر بود. جهانیی که در آن زندگی می کنیم در حال تغییر است و همگام با آن، دیدگاه ما به افراد مشهور و ثروتمند نیز دستخوش تغییراتی شده است. ولی اگر بخواهیم علت سقوط سلبریتی ها را در دو کلمه توصیف کنم، آن دو کلمه شبکه های اجتماعی است.
در دهه 90 و حتی دهه 2000، دسترسی مردم عادی به سلبریتی ها به مراتب کمتر از حالا بود. اساساً تنها مواقعی که از آن ها اطلاعاتی به بیرون درز پیدا می کرد، از راه مصاحبه هایی با مجلات، روزنامه نگارانی خوش برخورد و برنامه های تبادل نظر بود که با دقت از پیش آماده شده بودند. در این بستر آن ها از جواب دادن به سوال های سخت و ناراحت نماینده مصون بودند. البته منظورم را اشتباه برداشت نکنید. حتی در این محیط امن هم امکان خراب کاری وجود داشت. مثلاً یک بار شان کانری (Sean Connery) جلوی مصاحبه نماینده زن گفت که سیلی زدن به زنان جایز است. یک بار هم مارلون براندو حاضر نشد اسکار خود را برای پدرخوانده قبول کند، چون می خواست به رفتار هالیوود با بومیان آمریکایی اعتراض کند. اولیور رید (Oliver Reed) هم همواره در کمال مستی در برنامه های تبادل نظری زنده حاضر می شد و رفتارهایی عجیب از خود نشان می داد.
ولی این مثال هایی که زدم، همه استثنا محسوب می شدند و بخشی از فرهنگ کلی هالیوود به حساب نمی آمدند. همواره هم به عنوان اتفاقاتی ناشایست یا نامتعارف مورد انتقاد قرار می گرفتند. در بیشتر اوقات، بیشتر سلبریتی هایی که در حدی هوشیار بودند که بدانند در چه سالی قرار دارند، می توانستند تبادل نظرهای از پیش هماهنگ شده را به سرانجام برسانند و به یک سری سوال امن درباره کارنامه کاری شان جواب دهند، فیلمی را که در آن بازی نموده اند تبلیغ نمایند و به طور کلی از زدن حرف های سیاسی یا جنجالی پرهیز نمایند.
در موارد نادری هم که سلبریتی ها خود را درگیر این مسائل می کردند، می توانستید مطمئن باشید که در تصمیم شان جدی هستند، چون این کارشان ممکن بود عواقب سنگینی برای کارنامه کاری شان داشته باشد. این روزها قضیه برعکس شده است. این روزها یک سلبریتی به خاطر سیاسی نبودن مورد انتقاد قرار می گیرد.
حرف کلی این است که بین سلبریتی ها و مردم عادی یک دیوار محافظ وجود داشت، برای همین فکریت واقعی سلبریتی ها هیچ گاه برملا نمی شد. هیچ راهی نبود تا بفهمید زندگی روزمره آن ها چگونه سر می گردد و پشت درهای بسته چه اتفاقات پیش پاافتاده و خسته نماینده ای در جریان است. شما نمی دانستید که نظر سلبریتی ها درباره حوادث سیاسی و اجتماعی روز چه بود. در بیشتر اوقات هم از تبادل نظری از پیش آماده شده فراتر نمی رفتند.
ولی بعد فیس بوک و توییتر و اینستاگرام ظهور کردند و برای سلبریتی ها راهی ایجاد شد تا به طور مستقیم و در فضای راحت خانه یشان با هواداران شان ارتباط برقرار نمایند. اکنون آن ها می توانستند نظراتی را به اشتراک بگذارند که از قبل آماده نشده و از ده تا فیلتر رد نشده بودند و به لطف هزاران لایک و ریتوییتی که به طور آنی دریافت می کردند ترشح سریع دوپامین را تجربه نمایند. احتمالاً پیش خود گفتند: وای چه خفن، من می تونم موبایل دستم بگیرم و از معروفیت خودم لذت ببرم، اون هم در حالی که طرفدارهای پرتعدادم از هر چیزی که به اشتراک می ذارم با ذوق و اشتیاق استقبال می کنن. دیگه عصر مصاحبه های خسته نماینده و از پیش آماده شده با روزنامه نگارها به سر رسیده. حالا می تونم درباره هرچی که دلم می خواد حرف بزنم.
ندای وسوسه آمیز لذت لحظه ای، جلب توجه و ارضای ایگو به طور برق آسا برای بیشتر سلبریتی ها قوی تر از آن بود که بتوانند در برابرشان مقاومت نمایند. طولی نکشید که این جماعت نظر خود را درباره همه چیز ابراز کردند؛ از مسائل اجتماعی گرفته تا سیاست های خارجی و شرایط مالی. جلب توجه مردم و دریافت ستایش و تحسینی توخالی از جانب آن ها به ماموریتی بی سرانجام برای سلبریتی ها تبدیل شد.
در شبکه های اجتماعی سلبریتی ها عکس خانه هایشان، غذاهایشان، حیوانات خانگی شان را به اشتراک گذاشتند. آن ها بدون آرایشگر و متخصص مد ژست عکس گرفتند تا هرچه بیشتر قابل همذات پنداری و واقعی به نظر برسند.
این ها همه در ظاهر خوب به نظر می رسند، ولی مشکل اینجاست که بیشتر سلبریتی ها احمق و از مرحله پرت اند. آن ها افرادی توخالی، نارسیسیست، با تحصیلات ضعیف، با امتیازهای زیاد، نامطلع از شرایط زندگی مردم عادی، دمدمی مزاج، کم عقل، نادان و کاملاً نالایق برای نظر دادن درباره مسائلی هستند که با صدای بلند درباره یشان نظر می دهند. شغل بازیگر این است که کلماتی را که شخصی دیگر نوشته به زبان بیاورد. سالیان دراز اطرافیان آن ها را کسانی تشکیل بودند که شغل شان تایید کردن آن ها بود و هیچ گاه نظرهای آن ها را به چالش نمی کشیدند و وقتی حرف چرت می زدند، شماتت شان نمی کردند.
برای همین بیشتر سلبریتی ها هیچ گاه مجبور نبودند خود را به بروز رفتارهای هوشمندانه و مطلع کردن خود درباره مسائل مهم عادت دهند. مردم صرفاً هر حرفی را که می زدند قبول می کردند و این مسئله این تصور غلط را ایجاد کرد که هر حرفی که می زدند باید درست بوده باشد. سلبریتی ها در اتاق پژواک هالیوود تحت محافظت قرار داشتند، برای همین وقتی در جهانی امروز تصمیم می گیرند نظر خود را با بقیه مردم جهان به اشتراک بگذارند، هیچ گاه به فکر شان نمی رسد که ممکن است این نظر کاملاً احمقانه باشد.
درست است که مردم هر دقیقه از هر روز در اینترنت حرف های احمقانه می زنند. اما تفاوت این است که فردی عادی چهره ای عمومی ندارد که مجبور باشد از آن محافظت کند. فرد عادی کسی نیست که میلیون ها نفر به حرف هایی که می زند توجه نشان دهند؛ فرد عادی کسی نیست که تمام مطبوعات زرد در حال چک کردن تک تک حرکاتش باشند تا بتوانند یک رسوایی کلیک خور نو از زندگی اش دربیاورند.
به قول یک ضرب المثل انگلیسی : آشنایی موجب کوچک پنداری می گردد (Familiarity Breeds Contempt). هرچه هم ما بیشتر با سلبریتی ها آشنا می شویم، کمتر از آن ها خوشمان می آید. هرچه پرده محافظی که روی جهانی سلبریتی ها کشیده شده بود بیشتر کنار می رود، ما بیشتر متوجه می شویم که این جماعت به طور خاصی باهوش، جالب یا خاص نیستند. آن جذبه رازآلود گذشته از بین رفته و دیگر مشهور بودن مثل گذشته خفن به نظر نمی رسد.
عصر اینترنت به گسترس سلبریتی های دیگری یاری نموده که لازم نیست بخشی از دستگاه هالیوود باشند یا ارتشی از متخصصین مد، آرایش گرها و مشاوران را داشته باشند تا با مخاطب خود ارتباط برقرار نمایند. تنها چیزی که این سلبریتی های نو لازم دارند، یک وبکم و اتصال اینترنتی است، چون مردم به ذوق و اشتیاق خام و خالص واکنش بهتری نشان می دهند تا چهره سازی های بی روح و از پیش آماده شده ای که مورد تایید ابرشرکت هاست.
در واقع نکته همین است. این روزها هرکسی می تواند در اتاق خودش به معروفیت و پیروزیت برسد. این مسئله باعث شده استعدادهای بیشتر و متنوع تری شناخته شوند و سلبریتی ها در مقایسه با آن ها خاص به نظر نرسند. واکنش طبیعی آن ها هم احساس خطر کردن است. برای همین کوشش های ناشیانه سلبریتی ها برای واقعی جلوه دادن خود فقط مصنوعی و کم عمق بودن آن ها را برملا می نماید.
البته این منصفانه نیست که بگوییم همه سلبریتی ها این گونه هستند، چون هنوز هم سلبریتی هایی هستند که توانسته اند فروتن و واقع بین بمانند و بابت امتیازی که نصیب شان شده شاکر باشند و در مقابل تمایلات تاریکی چون ارضای ایگوی شخصی و جلب توجه بقیه مقاومت نمایند.
بعضی از سلبریتی ها در اصل هنرمندانی هستند که از ته دل به هنرشان اهمیت می دهند و علاقه ای به توجهی که بابت آن از مردم دریافت می نمایند ندارند. حتی بعضی از آن ها پیروز شده اند از معروفیت و ثروت خود برای یاری رسانی به نهضت های ارزشمند استفاده نمایند یا درباره مسائل مهم به مردم مطلعی بخشی نمایند. دم این سلبریتی ها گرم. ولی باید بین دو نوع سلبریتی تفاوت قائل شد: 1. سلبریتی ای که دستمزد خود را صرف نهضتی خیرخواهانه می نماید، بدون این که انتظار داشته باشد در ازایش چیزی دریافت کند. 2. سلبریتی تشنه توجهی که با به اشتراک گذاشتن نظرات سیاسی توخالی در شبکه های اجتماعی دنبال کسب توجه است، چون فکر می نماید مردم از او انتظار شنیدن چنین حرف هایی دارند. این روزها مردم نسبت به رفتارهای مصنوعی مطلعی و حساسیت بیشتری پیدا نموده اند و در صورت تشخیص آن اصلاً روی خوش نشان نمی دهند.
این عوامل همه دست به دست هم داده اند تا به شروع عصر پسا سلبریتی (Post Celebrity) منجر شوند. در این عصر نو، مشهور بودن دیگر خاص و منحصربفرد به نظر نمی رسد. در این جهانی نو ممکن است نظر فردی عادی در قالب توییتی که خوب نوشته شده، یک شبه وایرال گردد، طوری که دامنه نفوذ آن حتی از سلبریتی ها نیز بیشتر گردد. در این جهانی نو کله گنده بودن در هالیوود به معنای کله گنده بودن برای مردم عادی نیست.
البته همواره جایی برای بازیگرها و فعالان عرصه تفریح وجود خواهد داشت. طرفداری از آثارشان هم هیچ اشکالی ندارد. ولی حرفی که می خواهم بزنم این است که در نهایت چیزی که باید اهمیت داشته باشد آثارشان است، نه حاشیه های احمقانه ای که به آثارشان وصله پینه شده است. در نهایت کار این جماعت سرگرم کردن است؛ آن ها مبلغ سیاسی، فیلسوف، رهبر یا متفکر نیستند. شغل آن ها این است که ما را سرگرم و حواس مان را پرت نمایند، نه این که با نصیحت کردن، سرزنش کردن و برانگیختن حس عذاب وجدان ما، کاری نمایند مثل آن ها فکر کنیم. کورت راسل (Kurt Russell) به برترین شکل ممکن کار یک بازیگر را توصیف کرد، برای همین سخن حکیمانه او را به عنوان حسن ختام در سرانجام مقاله می آورم:
می دانی چیست، کورت راسل عزیز؟ تو در کارت خیلی خوب هستی. حیف که افراد بیشتری مثل تو نیستند.
منبع: کانال یوتوب Critical Drinker
منبع: دیجیکالا مگ